دانلود آهنگ یعقوب از رشید رضایی

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش
مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام، دیده چه شب می‌گذراند؟
سوز دل یعقوب ستم‌دیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان، سوخته داند

من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم
طاقت نمی‌دارم ولی افتان و خیزان می‌برم
از دست او جان می‌برم تا افکنم در پای او
تا تو نپنداری که من از دست او جان می‌برم

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام، دیده چه شب می‌گذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند